وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان _ دریا ! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد و از دستم شکست
در دلم فریاد زد شیرین و کو هستان شنید
هی صدا در کوه هی " من عاشقت هستم " شکست
بعد تو ایینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر ایینه ؛ هر ایینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد؟؟؟
پیش رویت انچه را یک عمر نشکستم شکست....
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟
صدفی در دریاست؟
یا نوری از روزنه های فرداست.....!!!!
گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دل تنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرتها را می شمارم و باختن ها را
و صدای شکستن ها را.....
نمی دانم من کدام امید را نا امید کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگم؟؟
دلتنگم دلتنگ.....
لحظه شیرینی که به تو دل بستم!!!
ازتو پرسیدم من : تو منی یا من تو؟؟..
وتو گفتی: هر دو!
گفتم ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت
دست تو در دستم تکیه گاهم باشی..
وتو گفتی هستم!!!
تا نفس هست کنارت هستم...